لورم ایپسوم
چه خوب بود که آدمی میتوانست وقتی درد و مصیبتی دارد ماه ها بخوابد و چندین ماه بعد آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد اما هیچکس نمیتواند چنین کاری بکند ، باید بیدار ماند و درد کشید و با درد های خود کنار آمد.
خالد حسینی تو رمان باد بادک باز مینویسه : ﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ
ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ : ” ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ
ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ ” ﭘﺴﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ
ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺩﺭ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ
ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﻧﺎ ﺣﻖ
ﻧﮕﻮ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺑﯽ ﺣﯿﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ
ﺍی... ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ نکن !
این راست نیست که هرچه عاشق تر باشی بهتر درک میکنی. همهی آنچه عشق
و عاشقی از من می خواهد فقط درکِ این حکمت است: دیگری نشناختنی است؛
ماتیِ او پردهی ابهامی به روی یک راز نیست، بل گواهی است که در آن
بازیِ بود و نمود هیچ جایی ندارد. پس من در مسرتِ عشق ورزیدن به یک
ناشناس غرق میشوم، کسی که تا ابد ناشناس خواهد ماند. سِیری عارفانه:
من آنچه را نمیشناسم میشناسم...!
وقتی ثروت های بزرگ به دست برخی مردم میافتد در پرتو آن نیرومند میشوند و در سایه نیرومندی و ثروت خیال می کنند که میتوانند در خارج از وطن خود زندگی نمایند و خوشبخت و سرافراز باشند ولی به زودی می فهمند که اشتباه کرده اند و عظمت هر ملتی بر روی خرابه های وطن خودش میباشد و بس!
وقتی ثروت های بزرگ به دست برخی مردم میافتد در پرتو آن نیرومند میشوند و در سایه نیرومندی و ثروت خیال می کنند که میتوانند در خارج از وطن خود زندگی نمایند و خوشبخت و سرافراز باشند ولی به زودی می فهمند که اشتباه کرده اند و عظمت هر ملتی بر روی خرابه های وطن خودش میباشد و بس!
وقتی ثروت های بزرگ به دست برخی مردم میافتد در پرتو آن نیرومند میشوند و در سایه نیرومندی و ثروت خیال می کنند که میتوانند در خارج از وطن خود زندگی نمایند و خوشبخت و سرافراز باشند ولی به زودی می فهمند که اشتباه کرده اند و عظمت هر ملتی بر روی خرابه های وطن خودش میباشد و بس!
هر نفسی که فرو می بریم، مرگی را که مدام به ما دست اندازی میکند پس میزند... در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود، زیرا از هنگام تولد بخشی از سرنوشت ما شده و فقط مدت کوتاهی پیش از بلعیدن طعمه اش، با آن بازی می کند. با این همه، ما تا آنجا که ممکن است، با علاقه فراوان و دلواپسی زیاد به زندگی ادامه می دهیم، همان طور که تا آنجا که ممکن است طولانی تر در یک حباب صابون می دمیم تا بزرگتر شود، گر چه با قطعیتی تمام می دانیم که خواهد ترکید.
لورم ایپسوم
لورم ایپسوم
لورم ایپسوم
لورم ایپسوم
۱۰%
۲۰%
۳۰%
۴۰%
۵۰%
۶۰%
چه بسا مرگ تنها با توقف نبض حاصل نشود، زیرا انتظار مرگ است ، دلزدگی مرگ است ، ناامیدی مرگ است و تاریکی آینده نامعلوم هم در حکم مرگ است!
۱حرفهائی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازهی حرفهائی است که برای نگفتن دارد! و کتابهائی نیز هست برای نـنوشتن و من اکنون رسیدهام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بـِکـَنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم و خود به کلبهی بی در و پنجرهای بخزم و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت!
۲چه در کار، چه در عشق هرگز نگویید:«هنوز وقت است» یا «دفعه بعد» زیرا مفهومی وجود دارد به نام «دیر شدن»
۳شخاص زیرک از بدبختیها و گرفتاریهای دیگران آگاه و بیدار میشوند، ولی اشخاص نادان از بلاهای خود عبرت نمیگیرند.
۴تقریبا همه مردم بخشی از عمرشان را در تلاش برای نشان دادن ویژگیهایی که ندارند، تلف میکنند.
۵آدمها آنقدر زود عوض میشوند آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستیها تا دشمنیها فاصله افتاده است
۶شاید من بهتر از هر کسی بدانم که چرا انسان تنها موجودی است که میخندد ، رنج او چنان ژرف است که ناگزیر خنده را برای خود ساخت!
۷چه خوب بود که آدمی میتوانست وقتی درد و مصیبتی دارد ماه ها بخوابد و چندین ماه بعد آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد اما هیچکس نمیتواند چنین کاری بکند ، باید بیدار ماند و درد کشید و با درد های خود کنار آمد.
چه خوب بود که آدمی میتوانست وقتی درد و مصیبتی دارد ماه ها بخوابد و چندین ماه بعد آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد اما هیچکس نمیتواند چنین کاری بکند ، باید بیدار ماند و درد کشید و با درد های خود کنار آمد.
چه خوب بود که آدمی میتوانست وقتی درد و مصیبتی دارد ماه ها بخوابد و چندین ماه بعد آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد اما هیچکس نمیتواند چنین کاری بکند ، باید بیدار ماند و درد کشید و با درد های خود کنار آمد.